فروش ویژه هندزفری بلوتوث طرح اپل

فروش ویژه هندزفری بلوتوث طرح اپل


هندزفری بلوتوث طرح اپل، امکان پاسخ گویی به  تماسهای تلفنی و گوش دادن به موسیقی. قابل استفاده برای تمامی موبایل و تبلت های اندروید و IOS. اتصال همزمان به دو دستگاه ...
هندزفری طرح اپل مدل HBQ I7 یک هندزفری ظریف و بسیار زیباست که داخل گوش قرار گرفته و به صورت تکی عرضه می گردد. این دستگاه بی سیم از طریق بلوتوث نسخه 4 به دستگاه هوشمند شما وصل می شود و یکی از نقاط قوت آن این است که می تواند به طور همزمان به دو دستگاه وصل شود. با این ایرفون بی سیم میتوانید به تماس های تلفنی خود پاسخ داده و به راحتی موزیک پخش نمایید.از دیگر خصوصیات آن می توان به سیستم کاهش نویز، میکروفن  داخلی، وزن کم و زیبایی اشاره کرد.باتری لیتیوم پلیمری آن در حدود 80 دقیقه شارژ کامل شده و امکان مکالمه و پخش موزیک را برای شما فراهم می کند.ت.

روش خرید: برای خرید پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول مورد نظر را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.

قیمت: 49000 تومان

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
3 1097 asal_gh

جوک های جدید و خنده دار

دسته بندی: سرگرمی, مطالب طنز,
364 بازدید

جوک های جدید و خنده دار

 

 

یه خسیس می‌میره؛ قبلش سفارش می‌کنه رو قبرش بنویسن:
«من مُردم ولی مغازه باز است»!

ادامه مطلب
ali

تصاویر فوتبالیستها با همسرانشان

397 بازدید

معرفی همسران فوتبالیست های مشهور که نقش بسیار مهمی در پیشرفت فوتبالیست هایی مانند میروسلاو کلوزه و لیونل مسی دارند؛ برای خوانندگان بسیار جالب خواهد بود:

ادامه مطلب
ali

حکایت گدایی کردن ملا نصر الدین !

دسته بندی: سرگرمی, مطالب طنز,
193 بازدید

ملا نصر الدین,حکایت ملا نصر الدین,داستان ملا نصر الدین

ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست مي‌انداختند. دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد.

 

تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌هايم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام.

«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»

ali

این چه کاشته زدنیه؟؟؟؟؟؟؟من دیگه چی بگم آخه

دسته بندی: ترول, مطالب طنز,
249 بازدید

ali

شعر طنز درباره ی مدرسه

دسته بندی: سرگرمی, مطالب طنز,
285 بازدید

جوک خنده دار, جوک های ضد مدرسه, طنز مدرسه

  دیشب که من رفته بودم مهمونی/معاون مدرسمونو دیدم
    از ترس اینکه گیر و غر شروع شه/نگاهمو از تو چشاش دز دیدم


    یواشکی از گوشه ی چشم اون/تا گوشه راست اتاق خزیدم
    خیال میکردم که منو ندیده/هول شدمو میزو جلوم ندیدم

 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
ali

شامپو سیر پرژک

دسته بندی: مطالب طنز,
358 بازدید

صادرات شامپو سیر پرژک به کشورهای عربی به نوعی

جنگِ خیلی نرم محسوب میشه!

چون هر عربی که بره مغازه و بخواد شامپو پرژک بخره

موقع تلفظ اسمش خفه میشه

برچسب ها : ,
ali

خخخخخخخخ

دسته بندی: مطالب طنز,
263 بازدید

اینایی که به النا میگن الى!

به ابراهیم میگن ابى!

به کامران میگن کامی!

به نازنین میگن نازى!

به آزاده میگن آزى!

و کلاً تنبلیشون میاد یه اسمُ کامل بگن!

از همینجا آرزومندیم که:

همسرى خوب و زیبا و پاکدامن به نام : “گوهر”

نصیبشون بشه :))

برچسب ها : ,
ali

اعترافات خنده دار

دسته بندی: مطالب طنز,
271 بازدید

یه بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشت
موقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو میکشت.
همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتم
و تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخید
و سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا!
دیوار نبود. برزنت بود تو زنونه فرود اومده بودم!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

تو دوران دانشگاه با بعضی از بچه ها بد جور تیریپ مرام و معرفت داشتیم
و هی تعارف به هم تیکه پاره میکردیم.مثلاً دوستم رد میشد میگفت غلامم……
منم میگفتم خاک پاتم و این حرفا.این قضیه هی بالا گرفت و تیکه ها دیگه از حد خارج شده بود
که من دیگه به انتها رسوندمش.از پنجره کلاس داشتم محوطه رو نگاه میکردم
که رفیقم حسن بین همه دخترا و پسرا داد زد:
داش ایمان…..نوکر خر پدرتم……
منم هول شدم گفتم پدرم خودش خرته…..

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

دوستم اومده بود خونمون موقع رفتن بهم گفت زنگ بزنم
براش اژانس بیاد منم گفتم خودش زنگ بزنه و از من اصرار و از اون انکار
خلاصه زنگ زدم به اژانس کلی هم مواظب بودم که خراب کاری نکنم که
یه دفعه یه اقایی باصدای کلفت مردونه در حد تیم ملی گفت بله
منم که از شنیدن یه همچین صدای کلفتی شوکه شده بودم
یه دفعه برگشتم گفتم سلام خانوم ببخشید....
و یه دفعه فهمیدم چی گفتم و خودمو دوستمو اون اقا پشت تلفن از خنده ترکیدیم.
و من اصلا دیگه نمی تونستم ادرس خونه مون رو بدم از خجالت و خنده
کلی ضایع شدیم رفت دیگه

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه بار رفته بودم خیابون یه پیراهن مردونه تن یه مانکن دیدم خیلی
خوشگل بود دست زدم ببینم جنسش چیه یه دفعه مانکنه تکون خورد
منم حالا جیغ نزن کی جیغ بزن.مانکن نبود که یه پسره جلو مغازه وایساده بود!!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

دشیب انقدر مقاله خوندم از میکروسافت و اپل، ساعت 2 خوابیدم... وقتی خوابیدم خوابم دیدم زنگ زدم به استیو جابز گفتم امروز بریم بستنی بخوریم گفت باشه میام. بعد زنگ زدم رئیس شرکت سونی با اونم هماهنگ کردم. بعدش یه زنگی هم با بیل گیس (بلقیس) زدم گفتم ساعت 4 بیا فلکه دوم.
بعدش 3 تایی بیل گیس رو پیچوندیم رفتیم تجریش. بیل گیس زنگ زده میگه دیگه ادم حسابت نمیکم. اگه اومدم باهات بیرون . منم تو خواب دارم میخندم
صبح پاشدم مامانم میگه با کی قرار میذاری تو خواب

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یادش بخیر بچه بودم یه مورچه از کنارم رد شد... بعد با مشت کوبیدم روش. دیدم بعد چند ثانیه دوباره راه افتاد. از ذوقم یهو به مامانم گفتم: اِ مامان داره کار میکنه!!!!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم همیشه جوجه هام رو میدادم به گربه خودم که بخوردشون سیر بشه...عجب بچه ای بودم

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم تو بچگی فکر میکردم خوابای من رو بقیه هم میبینن
مثلا به بابام میگفتم اون مرده که دیشب تو خواب بود رو یادته؟

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم یه روز که سوم راهنمایی بودم
دقیقا بعد از عید هم بود و همه مانتوهای معلم ها نــــــو و تازه !!
منم نه برداشتم نه گذاشتم پاشدم رفتم پشت سر معلمه (مانتوش هم سفید بود)
این هر جا میرفت من پشت سرش میرفتم و مانتوشو با خودکار آبی و قرمز خط خطی می کردم!!
درسته اولش من شروع کردم حالا بعدش بچه های کلاس با این ماژیک هایلایت ها خط خطیش کردن
یادمه تا آخر سال بامن حـــــــرف نزد ولی خدایی نمره مو کـــم نکرد!!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یک روز استاد میخواست برنامه نویسی فلش درس بده... منم که حوصله این بچه بازیارو ندارم، رفتم یه فیلم باز کردم...
یهو دیدم موسم خودش تکون خورد و رفت فیلمو بست! فهمیدم که مهندسمون از یه اتاق دیگه داره کامپیوتر منو میبینه و کنترل میکنه.... دوباره فیلمو رو باز کردم... دیدم دوباره بست و رفت برنامه فلش رو باز کرد و قلموش رو انتخاب کرد و رو صفحه نوشت: فلش کار کن!
منم با یه رنگ دیگه زیرش نوشتم: دهنتو ببند!
بعدش سریع جامو با دوستم عوض کردم...
دوستمم که از همه جا بی خبر بود نشست جای من. بعدش یهو مهندس اومد تو کلاس و دوستمو برد بیرون...

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه نفر زنگ زد رو گوشیم با یه لحن حق به جانبی گفت شما؟
منم هول شدم گفتم ببخشید اشتباه گرفتم

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

بچـه که بـودم قـارچـخور بـازی میکردم ، بعدش فک میکردم قـارچ بخورم بـزرگ میشم !
واسه همین مدتـها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیـره تاقـچه ی خونمون که ازش قارچ دربیاد بخـورم !!!
دیگـه داشتـم ضربه مغـزی میشدم که بـابام کارگـر گـرفت تـاقچـه رو خـراب کرد !!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

خدا از سر تقصیراتم بگذره. وقتی 4 سالم بود، یه روز رو پشت بوم داشتم بازی میکردم. دیدم یه نفر تو کوچه داره راه میره و یه چک دستشه. خیلی ذوق داشت. فوری رفتم یه ظرف آب آوردم از اون بالا ریختم روش. گوشه های چکش تو دستش موند بقیش خمیر شد و رفت! دیدم نشسته لب جوب و داره گریه میکنه
امیدوارم بخشیده باشه منو

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه بار رفته بودیم خونه مامان بزرگم مهمونی همه بودم از عمه کوچولو تا عمو بزرگه دختر عمو پسر عمو حدودا 20 نفری می شدیم خیلی خسته بودم نیاز فراوون به یه شیطنت داشتم تا خستگیم در بیاد کمی (3قاشق) تو قوری نمک ریختم اعتراف می کنم کلی حال کردم

ali